ملتی در حال تولد
ما در جستجوی عوامل اساسی موجد وجدان مشترك بوديم و به عنصر درد و طلب مشترك در برابر سيطره و استثمار انسان ، يا مؤسسات بشری ، از انسان رسيديم و ديديم كه اين اشتراك درد آن زمان جمع كنندهای پايدار میشود كه داعيه عدالت و حق و تقوی ( به قول نويسندگان غربی : داعيه های انسانی و مترقی ) خمير مايه آن باشدهمين مايه و جوهر است كه همچون خود حيات ، زنده و فزاينده و حيات بخش است و همين جوهر است كه چون به قالب جماعتی از مردم تزريق شد ، آن را به حركت و پويايی و تكامل دسته جمعی و فرهنگ سازی و سنت آفرينی میانگيزد كه همه اينها ظواهر استقلال و تمايز يك ملتند
اكنون ، در منطقه ای كم و بيش وسيع از اين جهان ملتهايی را میبينی كه زبانها و سنن و اسلاف و نژاد مختلف دارند و در شرايط اقليمی و جغرافيايی گوناگونی به سر میبرند و واحدهای سياسی يا دولتهای متعددی تشكيل داده اند كه همه از هم جدا و مستقل اند ، اينها كشورهای اسلامی اين دنيا هستند
معيارهای كلاسيك و غربی مليت اينها را از هم جدا میكند و آنها را همانقدر نسبت به همه بيگانه و خارجی میخواند كه كشورها و امتهای ديگر را نسبت به آنان . هر يك از اينها بايد از هم جدا و بيگانه باشند و اين جدايی و بيگانگی هم خود تبعاتی دارد كه شاهد آن هستی
ولی عليرغم اختلاف ظاهری ، عناصری از وحدت را در ميان اين جماعات مشاهده می كنيم . در ميان اين مردم گوناگون يك عامل مشترك و بسيار چشمگير و بارز میيابيم كه همان اسلام است و اسلام هم دنيايی است سرشار از فرهنگ و سنتهای مخصوص و مقتضی خود
ببينيم كه در صورت دلبستگی اين ملتها به اسلام مبانی وجدان مشترك و وحدت ملی در آنها چگونه است ، يعنی اسلام به عنوان يك جهانبينی و مسلك چه داعيههايی به آنان تعليم و تلقين میكند ، و ثانيا ، اين جماعات با وجود اسلام به چه دردهای مشتركی مبتلا هستند
« ما تعبدون من دونه الا اسماء سميتموها انتم و آبائكم ما انزل الله بها من سلطان ( 7 ) ان الحكم الا لله امر الا تعبدوا الا اياه ذلك الدين القيم و لكن اكثر الناس لا يعلمون
يا ايها الناس ضرب مثل فاستمعوا له .
پاورقی : 7 - سوره يوسف ، آيه 40 : شما طوق اطاعت و اسارت و بندگی هيچ مقامی غير از گرداننده اين كائنات را بر گردن نمینهيد مگر اسمهايی كه خود يا اسلافتان نامگذاری كردهايد ( خود ساخته و قدرت دادهايد )
و جاهدوا فی الله حق جهاده هو اجتبيكم و ما جعل عليكم فی الدين من حرج ملة ابيكم ابراهيم هو سميكم المسلمين من قبل و فی هذا ليكون الرسول شهيدا عليكم و تكونوا شهداء علی الناس فاقيموا الصلوش و آتوا الزكوش و اعتصموا بالله هو موليكم فنعم المولی و نعم النصير ( 9 )
يا ايها الناس انا خلقناكم من ذكر و انثی و جعلناكم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اكرمكم عندالله اتقيكم »
( حجرات ، 18 ) « و اعتصموا بحبل الله جميعا و لا تفرقوا و اذكروا نعمت الله عليكم اذ كنتم اعداء فالف بين قلوبكم و كنتم علی شفاحفرش من النار فانقذكم ..
كنتم خير امة اخرجت للناس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنكر » ..
كسانی كه در تاريخ جنبشهای آزادی بخش مطالعه میكنند میدانند كه اساس رهايی بخشی ملتها و امتها بر اين است كه فرد يا جماعتی ، ولو قليل ، خود به معنای واقعی از قيد اسارت و دلبستگی ارباب دنيا رها شده به درجه آزادگی كامل رسيده باشند و اينان به مردم و ملت خود بگويند كه اگر ملتها بخواهند سلطه و حكومت ارباب دنيا برسرشان باقی خواهد ماند و اگر ايشان اراده كنند ، همان ارباب زور و زر چون يخی آب و نابود میشوند .
پاورقی : 8 - سوره حج ، آيه 72 : ای مردم به اين مثل گوش دهيد : آن كسانی كه شما به درگاهشان پناه میبريد نه قدرت خلق يك مگس دارند و نه در برابر مگسی تاب مقاومت . هم آنها كه ستايش میكنيد و میطلبيد و هم شما كه دلبسته و اسير آنانيد ضعيف و بيچارهايد
9 - در راه پروردگار ، آنچنانكه حق جهاد است ، مجاهده و تلاش كنيد
او شما را برگزيده و رنج شما را طالب نيست . اين جهاد و تلاش در خدا و برای خدا آئين پدر شما ابراهيم است كه از پيش اين مليت را پايه گزاری كرده و شما را " ملت اسلام " خواند . در اين راه محمد ( ص ) نمونهای اعلی برای شما است و شما هم نمونه ای عالی برای خيل انسانيت باشيد
پس مدام با حفظ صلات رابطه خود را با مدبر بی همتای اين عالم برقرار و با زكات پيوسته وجود هستی خود را تزكيه كنيد و اميد و دل به خدا ببنديد كه او دوست و سرپرست شما است و چه نيكو سرپرستی و چه خوب ياوری
اسلام به پيروان خود میگويد كه اين اختلاف رنگها و نژادها و زبانها كه در ملتهای روی زمين میبينی و آنها آن را ملاك جدايی و تفرقه ساخته اند ، چيزی اصيل و جوهری نيست . در مجموع ، آن مردمی عزيز و شريف ترند كه در راه تكامل انسانيت قدم بردارند . رنگها و زبانها و سنتهايی كه در ميان ابناء بشر مشاهده میكنی ، همچون اختلافی كه در خود طبيعت به چشمت میخورد جلوه های گوناگون يك حقيقت و شمهای از غنا و كثرت در وجود است ، كه هر گلی رنگ و بويی دارد و خواص و فوايدی ، كه همه در راه حركت آدميت به سوی مبدأ اعلای خود ارزيابی و تقدير میشوند . اين اختلاف و تفاوتها نه تنها مايه جدايی و دشمنی نتوانند بود ، بلكه برخورد و آشنايی ( تعارف ) اينان است كه تكامل مادی و معنوی میزايد
پس راه شما كه در اين آيين مشتركيد ، از هر نژاد و اقليم و زبانی كه باشيد ، اين است كه آيين خدايی را با قوت حفظ كنيد و از هم متفرق نگرديد و ياد آور اين نعمت باشيد كه دشمن هم بوديد و با جوهر اسلام توحيد و وحدت يافتيد و ميوه اين وحدت يك دنيا دانش و فضيلت و اخلاق شد كه به كاروان بشريت ارمغان داديد
و شما اگر داعی و مدافع نيكيها و دشمن فساد و ستمها باشيد بهترين امتهای جهان خواهيد شد
ارمغان و محصول زندگانی مادی و اجتماعی شما تجاوز و ستم و استثمار نسبت به هم است
« يا ايها الناس انما بغيكم علی انفسكم متاع الحيوش الدنيا »... (10)
پاورقی : 10 - يونس ، . 23
و از طرف ديگر همين زندگانی مادی مايه حيات و رشد و تكامل فردی و اجتماعی شماست« انما مثل الحيوش الدنيا كماء انزلناه من السماء فاختلط به نبات الارض » « مما يأكل الناس و الانعام ». . . ( 11 ) پس حال كه اين زندگانی اجتماعی دنيا برای شما آميخته و معجونی است از تكامل و تجاوز ، برای آنكه ظلم و تجاوز فرصت رشد و توسعه نيابد ، راه چاره و داوری درد شما اين است كه با ايمان كامل به وحدت و حكومت حق با گذشت و جانبازی ، پيوسته و مادام العمر عليه حاكميت مال و خود پرستيها در حال قيام و حربه بر دوش باشيد
« يا ايها الذين آمنوا هل ادلكم علی تجارش تنجيكم من عذاب اليم 0 تؤمنون بالله و رسوله و تجاهدون فی سبيل الله باموالكم و انفسكم ، ذلكم خير لكم ان كنتم تعملون »( 12 )
و بدين ترتيب بنای مليت شما و عامل سازنده وجدان مشترك در شما ، ايمان به خدا ( داعيه ) و جهاد شما ( درد مشتركی كه اثر عملی يافته و به مرحله قيام و فدای نفس رسيده است ) خواهد بود
« و الذين آمنوا من بعد و هاجروا و جاهدوا معكم فاولئك منكم »(13)
شما به سرگذشت امتها و ملتهای گذشته و حال مراجعه كنيد ، آنها هر چه بودند و شدند حاصل كار و مكتسبات فردی و اجتماعی آنان بوده و شما نيز ای مسلمانان مشمول همين قانون هستيد
« تلك امة قد خلت لها ما كسبت و لكم ما كسبتم »( 14 )
و بالاخره سرنوشت شما انسانها در گرو تلاش و كوششی است كه برای تعالی به سوی پروردگارتان كه مظهر اعلای حق و عدالت و خلاق نيكيها و زيباييهاست ، میكنيد و مسلما پس از تلاش است كه به ديدار او نائل میشويد
« يا ايها الانسان انك كادح الی ربك كدحا فملاقيه »( 15 )
ملتهای اسلامی گوناگونی كه اينهمه از هم جدايند ، به لحاظ داعيه و جهانبينی تحت تعليم و تلقين چنين آموزشهايی هستند . و اين خود فرهنگ مشترك اين مردم را میسازد و همين فرهنگ اسلامی و توحيدی برای آنها قهرمانان و شهدايی تربيت كرده و خاطرهها و حماسه هايی به جا گزارده است كه مجموعا در بافت وجدان مشترك و اسلامی آنها نقشی مهم دارد
در قرن اول هجری ، اصول و داعيه های توحيد و اسلامی آنچنان آشكار و روشن به مردم ابلاغ گرديد كه تمام مردم متمدن آن روزگار با جان و وجدان خويش پذيرای آنها شدند .
پاورقی : 11 - يونس ، . 24 12 - صف ، 10 و . 11 13 - انفال ، . 75 14 - بقره ، . 128 15 - انشقاق ، . 6
و به زودی يك ملت مشترك يا " بين الملل " اسلامی به وجود آمد . ولی اين وحدت به زودی به تفرقه بدل شد ، چرا كه سر رشته داران آن زمان نخواستند يا نتوانستند مفاهيم واقعی داعيه های اسلامی را درك كنند . از بين الملل اسلامی به عنوان يك امپراطوری و خلافت عربی برداشت شد و اين مخالفت صريح اصول اسلامی بود . به همين جهت وحدت به دست آمده به زودی شكست خورد و به دنبال آن تحولات و ضعفها و انحرافات ديگر پديد آمد ، تا آنكه مسلمين به تدريج به خواب رفتندهمزمان با اين خواب ، غرب مسيحی بيدار میشد . با استفاده های سرشار از سنتهای اجتماعی و فرهنگی و علمی اسلامی ، غرب تمدن خود را بنا نهاد ، تمدنی كه صرف نظر از استفاده های علمی از سنتهای اسلامی ، از مايه های دنيا پرستانه و ثروت و تجاوز و حكومت دنيا ، نشأت میگرفت . از چندين قرن پيش دنيای اسلام مورد هجوم و بهره كشی دشمنان غربی قرار گرفت
نخست به هستی فرهنگی و اخلاقی و مذهبی آنها دستبرد زد و سپس منابع مادی و اقتصاديشان را به يغما برد . آن خواب ديرينه و اين هجوم استعمار ، ملتهای اسلامی را روز به روز اسيرتر و خود باختهتر ساخت
اينك قريب يك قرن است كه تحولات فرهنگی و اجتماعی و سياسی جهان ، تكان و بيدار باش مجددی به اين ملتها داده است . آنها از يك طرف با بينشی جديد به توحيد و اسلام و داعيه های آن نگريستند و يك دنيا حقايق نوين كشف كردند و از جانب ديگر مشاهده وضع موجود مسلمين و تفرقه ها و محروميتها و عقب ماندگيها درد و طلب نوينی در اين مردم ايجاد كرده و میكند
از طرف ديگر ، ما شاهد جوشش و حركتی در كشورهای اسلامی اسير هستيم
شعارها و داعيه های توحيدی و آزادی بخش اسلام ، نه تنها مسلمين بلكه هر قوم ستم كشيده ديگر را كه با اين تعاليم آشنايی میيابند به جنبش و پويايی در میآورد . در كشورهای آفريقايی نو بنياد و نيز در كشورهای عربی تحت استعمار ، اسلام به صورت ايدئولوژی نهضت و قيام محرومين در آمده است
تمدن غرب نيز كه از قرنها پيش در خفا و علن با اسلام میجنگد ، با مشاهده اين پديده به جنب و جوش افتاده است ، يعنی غرب بورژوا و استعمارگر با بلوك شرق ماركسيست از در همزيستی مسالمت آميز در میآيد و از جانب ديگر با اتحاد ذاتی با صهيونيسم ، دولتی در قلب ملل اسلامی ايجاد میكند و نيز در تلاش به دست آوردن دل پيروان اديان ديگر ، چون بودائيان و زرتشتيان و . . . میباشد ، اكنون چنين به نظر میرسد كه غرب مشغول تجهيز و اتحاد تمام قوای ضد اسلام و ضد عدالت عليه اسلام و مسلمين است . به همين جهت دمبدم و از اطراف و اكناف توطئه ها و اقداماتی است كه برای تضعيف اثر شعارها و تعاليم اسلامی كشف میكنيم
مجموع اين توطئه ها و اتحادها موجب تقويت حس درد مشترك در ميان مسلمين دردمند میشود و بافت وجدان ملی ايشان را تقويت میكند
آن بينش و اين احساس دردها امروزه رو به پيشرفت و توسعه است و مليت اسلامی بار ديگر در حال تولد است . ملتی كه از مرزهای قراردادی و اسلامی گذشته و همه مسلمين و حتی همه انسانهای آزاد و يكتاپرست را فرا میگيرد ، مليتی كه حاكميت هر قوم و طبقه و خانواده ای را نفی و انكار میكند و آزادی و رهايی بشر از همه غل و زنجيرهای فكری و اجتماعی و سياسی و هدايت او به آستان قرب پروردگار عالم ، اساس و زيربنای آن است
مردانی چون عبدالرحمن كواكبی ، سيد جمال الدين اسد آبادی ، محمد عبده ، نائينی و اقبال و بشير ابراهيمی پيشروان آن بينش جديد از توحيد و اسلام و نخستين احساس كنندگان درد و طلب نوين اسلامی و پايه گزاران مليت جديد توحيد بودند و اين ناله اقبال لاهوری است كه چون نسيم سحری دلهای خفته و وجدانهای متفرق مسلمين را بيدار میكند و رسالت خدمتگزاری بی منت خلق خدا و بشارت آزادی و آزادگی نوع بشر را بياد آنها میآورد :
ای غنچه خوابيده چو نرگس نگران خيز |
كاشانه ما رفت به تاراج غمان خيز |
از ناله مرغ سحر ، از بانگ اذان خيز |
وز گرمی هنگامه آتش نفسان خيز |
از خواب گران ، خواب گران ، خواب گران خيز |
از خواب گران خيز |
از خواب گران ، خواب گران ، خواب گران خيز |
از خواب گران خيز |
فرياد ز افرنگ و دلاويزی افرنگ |
فرياد ز شيرينی و پرويزی افرنگ |
عالم همه ويرانه ز چنگيزی افرنگ |
معمار حرم باز به تعمير جهان خيز |
از خواب گران ، خواب گران ، خواب گران خيز |
از خواب گران خيز |
بخش اول اسلام از نظر مليت ايرانی
ما و اسلامملت پرستی در عصر حاضر
واژه ملت
كلمه ملت در اصطلاح امروز فارسی
مليت از نظر اجتماعی
تعصبات ملی
ناسيوناليسم
مقياس مليت
انترناسيوناليسم اسلامی
داعيه جهانی اسلام
مقياسهای اسلامی
اسلام ايرانيان
خدمات ايرانيان به اسلام از كی شروع شد
شكست ايرانيان از مسلمانان
ناراضی بودن مردم
نفوذ آرام و تدريجی
زبان فارسی
مذهب تشيع
باسمه تعالی
ما و اسلام
به طوری كه تاريخ شهادت میدهد ، ما ايرانيان در طول زندگانی چندين هزار ساله خود با اقوام و ملل گوناگون عالم ، به اقتضای عوامل تاريخی ، گاهی روابط دوستانه و گاهی روابط خصمانه داشتهايم . يك سلسله افكار و عقايد در اثر اين روابط از ديگران به ما رسيده است ، همچنانكه ما نيز به نوبه خود در افكار و عقايد ديگران تأثير كردهايم . هر جا كه پای قوميت و مليت ديگران به ميان آمده مقاومت كرده و در مليت ديگران هضم نشدهايم ، و در عين اينكه به مليت خود علاقهمند بودهايم اين علاقهمندی زياد تعصب آميز و كور كورانه نبوده و سبب كور باطنی ما نگشته است تا ما را از حقيقت دور نگاه دارد و قوه تميز را از ما بگيرد و در ما عناد و دشمنی نسبت به حقايق به وجود آورداز ابتدای دوره هخامنشی كه تمام ايران كنونی به اضافه قسمتهايی از كشورهای همسايه ، تحت يك فرمان در آمد تقريبا دو هزار و پانصد سال میگذرد از اين بيست و پنج قرن ، نزديك چهارده قرن آن را ، ما با اسلام به سر بردهايم و اين دين در متن زندگی ما وارد و جزء زندگی ما بوده است ، با آداب اين دين كام اطفال خود را برداشتهايم ، با آداب اين دين زندگی كردهايم ، با آداب اين دين خدای يگانه را پرستيدهايم ، با آداب اين دين مردههای خود را به خاك سپردهايم تاريخ ما ، ادبيات ما ، سياست ما ، قضاوت و دادگستری ما ، فرهنگ و تمدن ما ، شؤون اجتماعی ما ، و بالاخره همه چيز ما با اين دين توأم بوده است نيز به اعتراف همه مطلعين ، ما در اين مدت ، خدمات ارزنده و فوق العاده و غير قابل توصيفی به تمدن اسلامی نمودهايم و در ترقی و تعالی اين دين و نشر آن در ميان ساير مردم جهان از ساير ملل مسلمان حتی خود اعراب بيشتر كوشيدهايم . هيچ ملتی به اندازه ما در نشر و اشاعه و ترويج و تبليغ اين دين فعاليت نداشته است
بنابراين حق داريم روابط اسلام و ايران را از جهات مختلف مورد بررسی قرار دهيم ، و سهم خود را در نشر معارف اسلامی و نيز سهم اسلام را در ترقی مادی و معنوی خويش با دقت كامل و با اتكاء به مدارك معتبر تاريخی روشن نماييم
ملت پرستی در عصر حاضر
يكی از مسائلی كه در قرن حاضر مورد بحث و گفتگو قرار گرفته است ، مسئله " مليت " است . در اين روزها بسياری از ملل عالم از جمله مسلمانان ايرانی و غير ايرانی به اين مسئله توجه خاصی پيدا كردهاند و حتی برخی از آنان بقدری در اين مسئله غرق شدهاند كه حد و حسابی برای آن نمی توان قائل شدحقيقت اين است كه مسئله مليت پرستی در عصر حاضر برای جهان اسلام مشكل بزرگی بوجود آورده است . گذشته از اينكه فكر مليت پرستی بر خلاف اصول تعليماتی اسلامی است ، زيرا از نظر اسلام همه عناصرها علی السوا هستند ، اين فكر مانع بزرگی است برای وحدت مسلمانان
چنانكه میدانيم جامعه اسلامی از ملل مختلفی تشكيل شده است ، و در گذشته اسلام از ملل مختلف و گوناگون ، يك واحد به وجود آورد به نام جامعه اسلامی ، اين واحد اكنون نيز واقعا وجود دارد . يعنی واقعا در حال حاضر يك واحد بزرگ هفتصد ميليونی وجود دارد كه فكر واحد و آرمان واحد و احساسات واحد دارد و همبستگی نيرومندی ميان آنان حكمفرماست . هر اندازه جدايی ميان آنهاست مربوط به خود آنان نيست ، مربوط به حكومتها و دولتها و سياستهاست ، و در قرون جديد قدرتهای اروپايی و آمريكايی عامل اساسی اين جدايی هستند با همه اينها هيچيك از اين عاملها نتوانسته است اساس اين وحدت را كه در روح مردم قرار دارد از بين ببرد
به قول اقبال لاهوری :
امر حق را حجت و دعوی يكی است |
خيمه های ما جدا دلها يكی است |
از حجاز و چين و ايرانيم ما |
شبنم يك صبح خندانيم ما |
اما از اين طرف فكر مليت پرستی و نژاد پرستی ، فكری است كه میخواهد ملل مختلف را در برابر يكديگر قرار دهد اين موج در قرون اخير در اروپا بالا گرفت ، شايد در آنجا طبيعی بود ، زيرا مكتبی كه بتواند ملل اروپا را در يك واحد انسانی و عالی جمع كند وجود نداشت . اين موج در ميان ملل شرقی به وسيله استعمار نفوذ كرد . استعمار برای اينكه اصل " تفرقه بينداز و حكومت كن " را اجرا كند ، راهی از اين بهتر نديد كه اقوام و ملل اسلامی را متوجه قوميت و مليت و نژادشان بكند و آنها را سرگرم افتخارات موهوم نمايد ، به هندی بگويد تو سابقهات چنين است و چنان ، به ترك بگويد نهضت جوانان ترك ايجاد كن و پان تركيسم به وجود آور ، به عرب كه از هر قوم ديگر برای پذيرش اين تعصبات آماده تر است بگويد روی " عروبت " و پان عربيسم تكيه كن ، و به ايرانی بگويد نژاد تو آرياست و تو بايد حساب خود را از عرب كه از نژاد سامی است جدا كنی
فكر مليت و تهييج احساسات ملی احيانا ممكن است آثار مثبت و مفيدی از لحاظ استقلال پارهای از ملتها به وجود آورد ، ولی در كشورهای اسلامی بيش از آنكه آثار خوبی به بار آورد ، سبب تفرقه و جدايی شده است . اين ملتها قرنهاست كه اين مرحله را طی كردهاند و پا به مرحله عاليتری گذاشتهاند . اسلام قرنهاست كه وحدتی بر اساس فكر و عقيده و ايدئولوژی به وجود آورده است ، اسلام در قرن بيستم نيز نشان داده است كه در مبارزات ضد استعماری میتواند نقش قاطعی داشته باشد
در مبارزاتی كه در قرن بيستم بوسيله مسلمانان بر ضد استعمار صورت گرفت و منتهی به نجات آنها از چنگال استعمار شد ، بيش از آنكه عامل مليت تأثير داشته باشد عامل اسلام مؤثر بوده است . از قبيل مبارزات الجزاير ، اندونزی ، كشورهای عربی و پاكستان
آری اين ملتها قرنهاست نشان داده اند كه با انگيزه فكری و اعتقادی و بر اساس يك ايدئولوژی میتوانند وحدت به وجود آورند و قيام كنند و خود را از چنگال استعمارگران نجات دهند . سوق دادن چنين مردمی به سوی عامل احساس مليت حقا جز ارتجاع نامی ندارد
به هر حال موج عنصر پرستی و نژاد پرستی كه سلسله جنبان آن اروپائيانند مشكل بزرگی برای جهان اسلام به وجود آورده است . میگويند علت اينكه مرحوم سيد جمال الدين اسد آبادی مليت خود را مخفی میكرد اين بود كه نمی خواست خود را به يك ملت معين وابسته معرفی كند و احيانا بهانهای به دست استعمارچيان بدهد و احساسات ديگران را عليه خود برانگيزد
ما به حكم اينكه پيرو يك آيين و مسلك و يك ايدئولوژی به نام اسلام هستيم ، كه در آن عنصر و قوميت وجود ندارد . نمی توانيم نسبت به جريانهايی كه بر ضد اين ايدئولوژی تحت نام و عنوان مليت و قوميت صورت میگيرد بی تفاوت بمانيم
همه میدانيم كه در اين اواخر افرادی بی شمار تحت عنوان دفاع از مليت و قوميت ايرانی مبارزه وسيعی را عليه اسلام آغاز كردهاند ( 1 ) و در زير نقاب مبارزه با عرب و عربيت مقدسات اسلامی را به باد اهانت گرفتهاند
آثار اين مبارزه با اسلام را كه در ايران ، در كتابها ، روزنامهها ، مجلات هفتگی و غيره میبينيم ، نشان میدهد يك امر اتفاقی و تصادفی نيست ، يك نقشه حساب شده است و منظوری در كار است
تبليغات زرتشتی گری نيز كه اين روزها بالا گرفته و مد شده يك فعاليت سياسی حساب شده است .
پاورقی : ( 1 ) مسئلهء قوميت و مليت پرستی در كشورهای عربی نيز روز بروز بالا میگيرد ، به طوری كه گروه بيشماری از مردم اين كشورها با آنكه مسلمان هستند با تعصب خاصی ، تنها به جنبه عربيت خود تكيه میكنند . و اين خود همچنانكه میدانيم نوعی مبارزه است با مقياسهای وسيع اسلامی كه تنها به جنبه های انسانی و معنوی متكی است . نيز همان طور كه میدانيم زيان اينكار در درجه اول متوجه خودشان گرديده است و با آنهمه كثرت جمعيت و مصالح جنگی نتوانسته اند با اسرائيلی ها برابری نمايند . و بدون شك اگر اعراب به نيروی مذهبی خود تكيه میكردند هرگز دچار چنين شكستی نمی شدند
يكی از نويسندگان پاكستانی نوشته بود : در جنگ ژوئن اعراب و اسرائيل نيروی مذهبی يعنی صهيونيسم بر نيروی قوميت غلبه كرد اگر چه در اين بيان نوعی اغراق و مبالغه وجود دارد يعنی عامل مذهب را در صهيونيسم زياد دخالت داده است زيرا در قوم يهود هميشه نژاد بر مذهب غلبه داشته و دارد ، ولی از آنجهت كه اتكاء بيمعنی اعراب را بر عربيت تخطئه میكند صحيح است
در سال گذشته ( سال 1387 قمری ) كه به حج مشرف بوديم در مؤتمر رابطة العالم الاسلامی يكی از دانشمندان عرب سخنرانی بليغی كرد و در ضمن سخنرانی فرياد میزد والله لم يدخل الاسلام المعركة قط به خدا قسم كه در اين مبارزه اصولا پای اسلام داخل نشده بود ، اسلام هرگز وارد معركه نشد ، اسلام نبود كه با اسرائيل میجنگيد ، عربيسم بود كه با صهيونيسم میجنگيد
شخصيتهای مزدكی و مانوی و زرتشتی و همه كسانی كه امروز تحت عنوان دروغين ملی معرفی میشوند و هيچ صفت مشخصهای جز انحراف از تعليمات اسلامی نداشته اند ، خواه آنكه رسما به نام مبارزه با اسلام فعاليت كرده باشند يا مبارزه با قوم عرب را بهانه قرار داده باشند ، هرگز جای قهرمانان اسلامی را در دل ايرانيان نخواهند گرفت ، هرگز المقنع و سنباد و بابك خرم دين و مازيار جای علی بن ابيطالب و حسين بن علی و حتی سلمان فارسی را در دل ايرانيان نخواهند گرفت . اينها را همه میدانند
ولی در عين حال جوانان خام و بيخرد را میتوان با تحريك احساسات و تعصبات قومی و نژادی و وطنی عليه اسلام برانگيخت و رابطه آنان را با اسلام قطع كرد ، يعنی اگرچه نمی شود احساسات مذهبی ديگری به جای احساسات اسلامی نشانيد ، ولی میشود احساسات اسلامی را تبديل به احساسات ضد اسلامی كرد و از اين راه خدمت شايانی به استعمارگران نمود . لهذا میبينيم افرادی كه بكلی ضد دين و ضد مذهب و ضد خدا هستند ، در آثار خود و نوشته های پوچ و بی مغز خود از زرتشتی گری و اوضاع ايران قبل از اسلام حمايت میكنند ، هدفشان روشن و معلوم است
ما میخواهيم در اين بحث خود با همان منطقی كه اين افراد به كار میبندند وارد بحث شويم ، يعنی منطق مليت و احساسات ملی و ناسيوناليستی ، آری با همين منطق هر چند توجه داريم كه به قول اقبال پاكستانی " ملت پرستی ، خود نوعی توحش است " ، توجه داريم كه احساسات ملی تا آنجا كه جنبه مثبت داشته باشد و نتيجه اش خدمت به هموطنان باشد قابل توجه است ، ولی آنجا كه جنبه منفی به خود میگيرد و موجب تبعيض در قضاوت ، در ديدن و نديدن خوبيها و بديها ، و در جانبداريها میشود ضد اخلاق و ضد انسانيت است ، توجه داريم كه منطق عاليتری از منطق احساسات ملی و ناسيوناليستی وجود دارد كه طبق آن منطق ، علم و فلسفه و دين ، فوق مرحله احساسات است . احساسات قومی و غرورهای ملی در هر كجا مطلوب باشد در جستجوهای علمی و فلسفی و دينی مطلوب نيست . يك مسئله علمی يا يك نظريه فلسفی يا يك حقيقت دينی را هرگز به دليل اينكه ملی و وطنی است نمی توان پذيرفت ، همچنانكه به بهانه اينكه بيگانه و اجنبی است نمی توان ناديده گرفت و رد كرد . راست گفته آنكه گفته است : " علم و دين و فلسفه وطن ندارد ، همه جايی و همگانی است " همچنانكه رجال علم و رجال دين و رجال فلسفه نيز وطن ندارند ، جهانی میباشند ، به همه جهان تعلق دارند ، همه جا وطن آنهاست و همه جهانيان هموطن آنها هستند آری همه اينها را میدانيم
اما ما فعلا به اين منطق عالی عقلی و انسانی كاری نداريم میخواهيم با همان منطق احساساتی كه شايسته انسانهای تكامل نيافته است وارد بحث شويم
میخواهيم ببينيم با منطق احساسات ملی ، آيا بايد اسلام را امری خودی به شمار آوريم يا امری بيگانه و اجنبی ؟ آيا با مقياس مليت ، اسلام جزء مليت ايرانی است و احساسات ناسيوناليستی ايرانی ، بايد آنرا در برگيرد يا خارج از آن است ؟
از اين رو بايد بحث خود را در دو قسمت ادامه دهيم : اول درباره مقياس " مليت " يعنی ملاك اينكه چيزی را جزء مليت يك قوم يا خارج از مليت يك قوم قرار دهيم چيست ؟ قسمت دوم درباره اينكه طبق اين مقياس ، آيا اسلام از نظر مليت ايرانی يك امر " خودی " است يا يك بيگانه و اجنبی ؟ در واقع بحث ما كبرايی دارد و صغرايی قسمت اول ، كبرای بحث است و قسمت دوم صغرای بحث
ضمنا مقايسه ای نيز از اين جهت ميان اسلام و زرتشتی گری به عمل خواهد آمد ، معلوم خواهد شد كه با معيارها و مقياسهای ملی ، آيا اسلام بيشتر جنبه ملی ايرانی دارد ، يا زرتشتی گری ؟
واژه ملت
كلمه " ملت " كلمه ای عربی است و به معنی راه و روش است . در قرآن كريم نيز اين كلمه به همين معنی آمده است ( 1 ) اين كلمه هفده بار ( در 15 آيه ) در قرآن كريم آمده است ، ولی مفهومی كه اين كلمه در قرآن كريم دارد با مفهومی كه امروز مصطلح فارسی زبانان است و از آن ، كلمه " مليت " را مشتق كردهاند متفاوت استملت در اصطلاح قرآن به معنی راه و روش و طريقهای است كه از طرف يك رهبر الهی بر مردم عرضه شده است . مثلا میفرمايد : " « ملة ابيكم ابراهيم »" يعنی راه و روش پدر شما ابراهيم
يا میفرمايد : " « ملة ابراهيم حنيفا »" . راغب اصفهانی در كتاب مفردات القرآن میگويد : " ملت و املال كه همان املاء است از يك ريشه است ، " « فليملل وليه بالعدل »" يعنی ولی او از روی عدالت املاء كند ، راغب میگويد : " علت اينكه يك طريقه الهی " ملت " ناميده شده است اينست كه از طرف خداوند املاء و ديكته شده است "
پس ، از نظر قرآن يك مجموعه فكری و علمی و يك روشی كه مردم بايد طبق آن عمل كنند ، ملت ناميده میشود بنابراين ملت با دين يك معنی دارد ، با اين تفاوت كه يك چيز به اعتباری دين ، و به اعتبار ديگری ملت ناميده میشود ، به آن اعتبار ملت ناميده میشود كه آن چيز از طرف خدا به پيامبری املاء میشود كه به مردم ابلاغ نمايد و مردم را بر اساس آن رهبری نمايد
علمای فقه اللغه میگويند : يك تفاوت ميان كلمه دين و كلمه ملت اينست كه كلمه دين را به خدا میتوان اضافه كرد و مثلا گفت " دين الله " يعنی دين خدا و همچنين به فرد پيرو نيز اضافه میشود مثلا گفته میشود : " دين زيد ، دين عمرو " .
پاورقی : ( 1 ) مواردی كه در قرآن كريم " ملت " استعمال شده است عبارتند از : سوره بقره . آيه های 120 و 130 و . 135 سوره آل عمران ، آيه . 95 سوره نساء ، آيه . 125 سوره انعام ، آيه . 161 سوره اعراف ، آيه های 88 و 89 . سوره يوسف آيه . 37 سوره ابراهيم ، آيه . 13 سوره نحل ، آيه 123
سوره كهف ، آيه . 20 سوره حج ، آيه . 87
از اين نظر میتوان گفت كلمه ملت نزديك است با كلمه " مكتب " در اصطلاح جديد ، كلمه مكتب نيز معمولا به رهبر يك روش و مسلك اضافه میشود . اگر اين جهت را كه در كلمه ملت نيز ، مانند كلمه مكتب ، املاء و ديكته كردن گنجانيده شده است مورد توجه قرار دهيم شباهت و نزديكی اين دو كلمه بيشتر روشن میشود
كلمه ملت در اصطلاح امروز فارسی
در اصطلاح امروز فارسی اين كلمه بكلی مفهوم مغايری با مفهوم اصلی خود پيدا كرده استامروز كلمه ملت به يك واحد اجتماعی گفته میشود كه دارای سابقه تاريخی واحد و قانون و حكومت واحد و احيانا آمال و آرمانهای مشترك و واحد میباشند . ما امروز به جای مردم آلمان و انگلستان و فرانسه و غيره ، ملت آلمان ، ملت انگلستان ، ملت فرانسه میگوييم و احيانا به همه آن مردم اين كلمه را اطلاق نمیكنيم ، به يك طبقه از مردم ، ملت میگوييم ، يعنی آنها را به دو طبقه تقسيم میكنيم ، طبقه حاكمه و طبقه محكومه . به طبقه حاكمه كلمه دولت و به طبقه محكومه كلمه ملت را اطلاق میكنيم
اين اصطلاح فارسی يك اصطلاح مستحدث و جديد است ، و در واقع يك غلط است ، در صد سال و دويست سال و هزار سال پيش هرگز اين كلمه در زبان فارسی به اين معنی غلط استعمال نمیشد ، گمان میكنم اين اصطلاح جديد از زمان مشروطيت به بعد پيدا شده است ، و ظاهرا ريشه اين غلط اين بوده كه اين كلمه را مضاف اليه كلمه ديگر قرار میداده اند ، مثلا میگفته اند پيروان ملت ابراهيم پيروان ملت محمد صلی الله عليه و آله و سلم ، پيروان ملت عيسی و همچنين . بعدها كلمه پيروان حذف شده و گفته اند ملت محمد ، ملت عيسی . كم كم كار به آنجا كشيده كه گفته اند ملت ايران ، ملت ترك ، ملت عرب ، ملت انگليس . به هر حال يك اصطلاح مستحدث است
اعراب امروز در مواردی كه ما كلمه ملت را به كار میبريم آنها كلمه " قوم " يا كلمه " شعب " را بكار میبرند . مثلا میگويند " الشعب الايرانی " و يا " الشعب المصری " و غيره ، ما كه فعلا در اين بحث ، كلمه ملت و مليت را به كار می بريم همان مفهوم جديد و مصطلح امروز فارسی را در نظر گرفته ايم ، خواه غلط و خواه درست
مليت از نظر اجتماعی
از بحث لغوی میگذريم و وارد بحث اجتماعی میشويم : كوچكترين واحد اجتماعی " خانواده " است . زندگی مشترك انسانها تا وقتی كه به زن و شوهر و فرزندان و فرزند زادگان و احيانا همسران فرزندان آنها محدود است زندگی خانوادگی ناميده می شودزندگی خانوادگی فوق العاده قديم است . از وقتی كه انسان پيدا شده زندگی خانوادگی داشته است . به عقيده بعضی اجداد حيوانی انسان هم كم و بيش زندگی خانوادگی داشتهاند
واحد بزرگتر از خانواده " قبيله " است زندگی قبيله ای مجموعه خانواده هايی را كه در جد اعلی با هم مشتركند در بر میگيرد . زندگی قبيله ای مرحله تكامل يافته زندگی خانوادگی است . میگويند در زندگيهای خانوادگی و انفرادی اوليه بشر ، از لحاظ مالی و اقتصادی اشتراك حكمفرما بود نه اختصاص ، بعدها مالكيت اختصاصی به وجود آمده است
واحد اجتماعی ديگری كه از اين واحد بزرگتر و تكامل يافته تر است و شامل مجموع مردمی میشود كه حكومت واحد و قانون واحدی بر آنها حكومت میكند در اصطلاح امروز فارسی زبانان " ملت " ناميده میشود . واحد " ملی " ممكن است از مجموع قبايلی فراهم شده باشد كه در اصل و ريشه و خون با هم شريكند ، و ممكن است قبايلی كه ايجاد كننده يك ملت هستند در خون و ريشه اصلی هيچگونه با هم اشتراك نداشته باشند و ممكن است اساسا زندگی قبيلهای و ايلی در ميان آنها به هيچ وجه وجود نداشته باشد و اگر وجود داشته باشد فقط در ميان بعضی از افراد آن ملت وجود داشته باشد نه در ميان همه آنها در كتاب اصول علوم سياسی ، جلد اول ، صفحه 327 ، چنين آمده است : " با تفكيكی كه در قرن بيستم از " ملت " و " مردم " میشود ، لغت " مردم " بيشتر برای تعيين گروه اجتماعی به كار میرود وليكن " ملت " از نظر حقوقی و سياسی ، واحد جمعيت است كه بر قلمرو ارضی كشوری مستقر میشود ، و اين استقرار نتيجه وحدت تاريخی ، زبانی ، مذهبی ، يا اقتصادی يا آرمانهای مشترك و خواستن ادامه زندگی مشترك است . كلمه مردم جنبه جامعه شناسی بيشتری دارد در حالی كه " ملت " بيشتر از نظر حقوق و سياست داخلی يا بين المللی مورد نظر قرار میگيرد ، به علاوه استعمال اين كلمه در عرف ماركسيستها و ليبرالها فرق میكند و بايد توجه داشت كه در به كار بردن ، گوينده يا نويسنده پيرو چه ايدئولوژی و انديشه است "
امروز در جهان ، ملل گوناگونی وجود دارد ، آنچه آنها را به صورت ملت واحد در آورده است زندگی مشترك و قانون و حكومت مشترك است نه چيز ديگر ، از قبيل نژاد و خون و غيره وجه مشترك اين واحدها اينست كه حكومت واحدی آنها را اداره میكند ، بعضی از اين ملتها سابقه تاريخی زيادی ندارند ، مولود يك حادثه اجتماعيند مثل بسياری از ملل خاورميانه كه مولود جنگ بين الملل اول و شكست عثمانيهايند . فعلا در دنيا ملتی وجود ندارد كه از نظر خون و نژاد از ساير ملل جدا باشد ، مثلا ما ايرانيها كه سابقه تاريخی نيز داريم و از لحاظ حكومت و قوانين دارای وضع خاصی هستيم ، آيا از لحاظ خون و نژاد از ساير ملل مجاور جدا هستيم ؟ مثلا ما كه خود را از نژاد آريا و اعراب را از نژاد سامی میدانيم آيا واقعا همينطور است ؟ يا ديگر پس از اينهمه اختلاطها و امتزاجها ، از نژادها اثری باقی نمانده است ؟ حقيقت اينست كه ادعای جدا بودن خونها و نژادها خرافه ای بيش نيست نژاد سامی و آريايی و غيره به صورت جدا و مستقل از يكديگر فقط در گذشته بوده است ، اما حالا آنقدر اختلاط و امتزاج و نقل و انتقال صورت گرفته است كه اثری از نژادهای مستقل باقی نمانده است
بسياری از مردم امروز ايران كه ايرانی و فارسی زبانند و داعيه ايرانی گری دارند ، يا عربند يا ترك يا مغول ، همچنانكه بسياری از اعراب كه با حماسه زيادی دم از عربيت میزنند از نژاد ايرانی يا ترك يا مغول میباشند ، شما اگر همين حالا سفری به مكه و مدينه برويد ، اكثر مردم ساكن آنجا را میبينيد كه در اصل اهل هند يا ايران يا بلخ يا بخارا يا جای ديگری هستند . شايد بسياری از كسانی كه نژادشان از كوروش و داريوش است الان در كشورهای عربی ، تعصب شديد عربيت دارند و بالعكس شايد بسياری از اولاد ابوسفيانها امروز سنگ تعصب ايرانيت به سينه میزنند
چند سال پيش يكی از اساتيد دانشگاه تهران كوشش داشت با دليل اثبات كند كه يزيد بن معاويه يك ايرانی اصيل بوده تا چه رسد به فرزندانش ، اگر در اين سرزمين باشند
پس آنچه به نام ملت فعلا وجود دارد اينست كه ما فعلا مردمی هستيم كه در يك سرزمين و در زير يك پرچم و با يك رژيم حكومتی و با قوانين خاصی زندگی میكنيم ، اما اينكه نياكان و اجداد ما هم حتما ايرانی بوده اند يا يونانی يا عرب يا مغول يا چيز ديگر ، نميدانيم
اگر ما ايرانيان بخواهيم بر اساس نژاد قضاوت كنيم و كسانی را ايرانی بدانيم كه نژاد آريا داشته باشند بيشتر ملت ايران را بايد غير ايرانی بدانيم و بسياری از مفاخر خود را از دست بدهيم . يعنی از اين راه بزرگترين ضربه را بر مليت ايرانی زدهايم . الان در ايران قومها و قبايلی زندگی میكنند كه نه زبانشان فارسی است و نه خود را از نژاد آريا میدانند
به هر حال در عصر حاضر دم زدن از استقلال خونی و نژادی خرافهای بيش نيست
تعصبات ملی
واحد اجتماعی ، خواه خانواده ، خواه قبيله و خواه ملت ( به اصطلاح امروز فارسی ) با نوعی احساسات و تعصبات همراه است ، يعنی در انسان يك نوع حس جانبداری نسبت به خانواده و قوم و ملت خود پيدا میشوداين حس جانبداری ممكن است در واحد خيلی بزرگتر يعنی واحد " قارهای و منطقهای " نيز به وجود آيد ، مثلا مردم اروپا در برابر مردم آسيا يك نوع حس جانبداری نسبت به خود احساس میكنند و بالعكس مردم آسيا در برابر مردم اروپا
همان طور كه مردم يك نژاد نيز امكان دارد كه چنين احساسی نسبت به هم نژادان خود داشته باشند
مليت از خانواده " خود خواهی " است كه از حدود فرد و قبيله تجاوز كرده شامل افراد يك ملت شده است و خواه ناخواه عوارض اخلاقی خود خواهی : تعصب عجب ، نديدن عيب خود ( البته عيبهای ملی در مقياس ملت ) . بزرگتر ديدن خوبيهای خود ، تفاخر و امثال اينها را همراه دارد
ناسيوناليسم
گرايش به جنبههای قومی و ملی در زبانهای اروپايی " ناسيوناليسم " خوانده می شود كه برخی از دانشمندان فارسی زبان آنرا " ملت پرستی " ترجمه كرده اندناسيوناليسم مطابق بيان گذشته بر عواطف و احساسات قومی و ملی متكی است نه بر عقل و منطق . ناسيوناليسم را نبايد به طور كلی محكوم كرد
ناسيوناليسم اگر تنها جنبه مثبت داشته باشد ، يعنی موجب همبستگی بيشتر و روابط حسنه بيشتر و احسان و خدمت بيشتر به كسانی كه با آنها زندگی مشترك داريم بشود ضد عقل و منطق نيست و از نظر اسلام مذموم نمیباشد
بلكه اسلام برای كسانی كه طبعا حقوق بيشتری دارند ، از قبيل همسايگان و خويشاوندان ، حقوق قانونی زيادتری قائل است
ناسيوناليسم آنگاه عقلا محكوم است كه جنبه منفی به خود میگيرد ، يعنی افراد را تحت عنوان مليتهای مختلف از يكديگر جدا میكند و روابط خصمانهای ميان آنها به وجود میآورد و حقوق واقعی ديگران را ناديده میگيرد
نقطه مقابل ناسيوناليسم ، " انترناسيوناليسم " است كه قضايا را با مقياس جهانی مینگرد و احساسات ناسيوناليستی را محكوم میكند . ولی همچنانكه گفتيم اسلام همه احساسات ناسيوناليستی را محكوم نمی كند ، احساسات منفی ناسيوناليستی را محكوم میكند ، نه احساسات مثبت را
مقياس مليت
در ابتدا چنين به نظر میرسد كه لازمه ناسيوناليسم و احساسات ملی اين است كه هر چيزی كه محصول يك سرزمين معين يا نتيجه ابداع فكر مردم آن سرزمين است ، آن چيز را از نظر آن مردم بايد ملی بحساب آيد و احساسات ملی و ناسيوناليستی ، آنرا در برگيرد و هر چيزی كه از مرز و بوم ديگر آمده است بايد برای مردم اين سرزمين بيگانه و اجنبی به شمار آيدولی اين مقياس ، مقياس درستی نيست ، زيرا ملت از افراد زيادی تشكيل میشود و ممكن است فردی از افراد ملت چيزی را ابداع كند و مورد قبول ساير افراد واقع نشود و ذوق عمومی آنرا طرد كند بدون شك چنين چيزی نمی تواند جنبه ملی به خود بگيرد
مثلا ممكن است ملتی يك سيستم اجتماعی مخصوصی را در زندگی خود انتخاب كند و فردی يا افرادی از همان ملت يك سيستم مغاير با سيستم عمومی ابداع و پيشنهاد كنند و مورد قبول عموم واقع نشود ، در اين صورت آن سيستم مردود و مطرود را صرفا به خاطر اينكه از ميان مردم برخاسته و مبدع و مبتكر آن يكی از افراد همان ملت بوده نمی توان برای آن ملت ، يك پديده ملی دانست ، و برعكس ممكن است يك سيستم اجتماعی در خارج از مرزهای يك كشور به وسيله افرادی از غير آن ملت طرح شود ، ولی افراد آن كشور با آغوش باز آن را بپذيرند ، بديهی است در اينجا نمی توانيم آن سيستم پذيرفته شده را به خاطر آنكه از جای ديگر آمده است بيگانه و اجنبی بخوانيم و يا مدعی شويم كه مردمی كه چنين كاری كردهاند بر خلاف اصول مليت خود عمل كرده و در ملت ديگر خود را هضم كردهاند و يا بالاتر ، مدعی شويم كه چنين مردمی خود را تغيير دادهاند
بلی در يك صورت آن چيزی كه از خارج رسيده است بيگانه و اجنبی خوانده میشود و پذيرش آن بر خلاف اصول مليت شناخته میشود و احيانا پذيرش آن نوعی تغيير مليت به شمار میآيد كه آن چيز رنگ يك ملت بالخصوص داشته باشد و از شعارهای يك ملت بيگانه باشد . بديهی است كه در اين صورت اگر ملتی شعار ملت ديگر را بپذيرد و رنگ آن ملت را به خود بگيرد ، بر خلاف اصول مليت خود عمل كرده است ، مثلا نازيسم آلمان و صهيونيزم يهود رنگ مليت بالخصوصی دارد ، اگر افراد يك ملت ديگر بخواهند آن را بپذيرند بر خلاف مليت خود عمل كردهاند
اما اگر آن چيز رنگ مخصوص نداشته باشد ، نسبتش با همه ملتها علی السوا باشد ، شعارهايش شعارهای كلی و عمومی و انسانی باشد و ملت مورد نظر هم آن را پذيرفته باشد ، آن چيز اجنبی و بيگانه و ضد ملی شمرده نمی شود و به قول طلاب : " لا بشرط يجتمع مع الف شرط " يعنی يك طبيعت بی رنگ با هر رنگی قابل جمع است ، اما طبيعت بشرط شیء ، يعنی طبيعتی كه رنگ بخصوصی دارد با هيچ رنگداری جمع نمیشود
به همين دليل حقايق علمی به همه جهانيان تعلق دارد : جدول فيثاغورس و نسبيت اينشتاين به قوم معينی تعلق ندارد و با هيچ مليتی منافات ندارد ، برای اينكه اين حقايق بی رنگ است ، و رنگ و بوی قوم و ملت مخصوصی را ندارد
به اين دليل ، دانشمندان و فيلسوفان و پيامبران به همه جهانيان تعلق دارند ، كه عقايد و آرمانهای آنها محصور در محدوده يك قوم و ملت نيست
خورشيد از ملت خاصی نيست و هيچ ملتی نسبت به آن احساس بيگانگی نمی كند ، زيرا خورشيد به همه عالم يك نسبت دارد و با هيچ سرزمينی وابستگی مخصوص ندارد . اگر بعضی از سرزمينها كمتر از نور خورشيد استفاده میكنند ، مربوط به وضع خودشان است ، نه به خورشيد ، خورشيد خود را به سرزمينی معين وابسته نكرده است
پس معلوم شد صرف اينكه يك چيزی از ميان يك مردمی برخاسته باشد ، ملاك خودی بودن آن نمیشود . و صرف اينكه